جدول جو
جدول جو

معنی لج کردن - جستجوی لغت در جدول جو

لج کردن
ستهیدن لجاج کردن ستهیدن: هر چه میگفت لله لج میکرد دهنش را به لله کج میکرد. (ایرج میرزا لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلج کردن
تصویر فلج کردن
Paralyze
دیکشنری فارسی به انگلیسی
парализовать
دیکشنری فارسی به روسی
लकवा मारना
دیکشنری فارسی به هندی
ทำให้เป็นอัมพาต
دیکشنری فارسی به تایلندی
পক্ষাঘাত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رج کردن
تصویر رج کردن
به صف نهادن، بدسته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حج کردن
تصویر حج کردن
مراسم حج را بجا آوردن حج گزاردن، هنجیدن هنج گزاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دج کردن
تصویر دج کردن
مهر کردن، توده خرمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از له کردن
تصویر له کردن
کوبیدن و نرم کردن گوشت، میوه و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کج کردن
تصویر کج کردن
خم کردن، پیچانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
سیلی زدن تپانچه زدن: ... آن بزرگ بخواب یکی از مریدان رفته که باباخاکی گرسنه است و میظید که مارا لت کند، زدن مهره در نرد وشطرنج مضروب کردن، یا لت کردن سویق. بهم زدن آرد آشوردن آن
فرهنگ لغت هوشیار
رنگی یا نقطه مخالف رنگ وی بر آن پدید آوردن چرکین و بی رونق کردن آن رنگ نقطه ای از پارچه را بوسیله ای برنگ دیگر در آوردن و چرکین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغ کردن
تصویر لغ کردن
شل و نااستوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لق کردن
تصویر لق کردن
نادرست نویسی لغ کردن پارسی است شل و نااستوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خرد و نرم سائیدن چنانکه گوشت را در هاون له و لورده کردن، خرده و خاکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هج کردن
تصویر هج کردن
((~. کَ دَ))
راست کردن، برافراشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هج کردن
تصویر هج کردن
راست کردن، افراختن، برای مثال گردون علم محنت بر بام تو هج کرد / بینی سخط خویش به کوس و علم اندر (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۸)
فرهنگ فارسی عمید